چقدر دوست داشتم
چقدر دوست داشتم يک نفر از من مي پرسيد چرا نگاه هايت انقدر غمگين است ؟ چرا لبخندهايت انقدر بي رنگ است ؟ اما افسوس ... هيچ کس نبود هميشه من بودم و من و تنهايي پر از خاطره . اري با تو هستم .. با تويي که از کنارم گذشتي... و حتي يک بار هم نپرسيدي چرا چشم هايت هميشه باراني است!!! ********* شب را دوست دارم ! چون ديگر رهگذري از کوچه پس کو چه هاي شهرم نمي گذرد تا سر گرداني مرا ببيند .چون انتها را نمي بينم .تا براي رسيدن به آن اشتيا قي نداشته باشم شب را دوست دارم چون ديگر هيچ عابري از دور اشک هاي يخ زده ام را در گوشه ي چشمان بي فروغم نمي بيند شب را دوست دارم : چرا که اولين بار تو را در شب يافتم از شب مي ترسم : تو را در شب از دست دادم. از روز متنفرم ، به اندازه ي تمام عشق هاي دروغين.l
پنجشنبه 2 تیر 1390 - 7:24:45 PM